۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

شعرطنزی از نیما دهقانی


طنز ها


ترکه سياه تنش کرده بود بهش ميگن چرا سياه تنت کردي؟مي گه اخه بابام مرده ميگه پس چره اينقدر پاره پارست؟! ميگه مگه ميزاش چالش کنيم؟...


گرگه داشته شل شل راه ميرفته. ازش ميپرسن چي شده؟ ميگه رفتم دم خونه شنگول و منگول و حبه انگور. بعد گفتم منم منم مادرتون. از بخت بد باباهه خونه بود حرف ما رو هم باور كرد...

تركه خيلي شاكي ميره تو آزمايشگاه داد ميزنه:پس چرا جواب خون شهدا رو نمي ديد؟

يه روز يه جوجه تيغي داشته با يه كيوي راه ميرفته دوستاي جوجه تيغي ميكين اين كيه جوجه تيغي مكه دادشمه سربازه..

به يك نفر ميگن دو تا حيوان دوزيست نام ببر . ميگه:قورباغه به همراه برادرش

يك روز يك پسره باباش ميميره بعد پسره همش ميره توي دست شوي
ازش ميپرسن چرا ميري توي دست شويي؟
ميگه:چون بوي بابامو ميده...


به يه نفرميگن باحميد جمله بساز ميگه شماچقدرشبيه هميد.

يه ماره خيلي ناراحت بوده ازش مي پرسند چرا ناراحتي مي گه : 7 سال عاشق يکي بوديم تازه فهميديم شلنگه.

از ترکه می پرسند: تو مسابقات به چه مقامی فکر می کردی؟... می گه به مقام معظم رهبری...


میدونی فرق تو و عزرائیل چیه ؟ اونو اگه یه روز ببینم میمیرم. ولی تورو اگه یه روز نبینم می میرم...


ازدواج مثل توالت می مونه: اونهایی که توش هستند میخواند بیایند بیرون و اونهایی که بیرون اند این پا پا اون پا می کنند که برند تو...........


از یک مرد می پرسند : آرزوت چیه؟.. میگه کاش زنهارا مثل پول میشد خوردشون کرد. مثلا یه ۴۰ ساله بدی و دو تا ۲۰ ساله بگیری...

ترکه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه مادرش رو پیاده می فرسته کربلا....


زن میگه : عزیزم میخوای دفتر یادداشتت باشم تا همیشه باهات باشم؟ مرد میگه: نه عزیزم سررسیدم باش که هرسال عوضت کنم....


ماه رمضان تمام شد. در های رحمت خدا بسته شد... بپا لای در نمونی...